اندیشه های آزاد

در کوچه های ..............

اندیشه های آزاد

در کوچه های ..............

عطر تن

تو پیاده رو یه گوشه ایستاد خسته بود از بس کار کرده بود تواین گرما چشاش  

 

سیاهی رفت نزدیک بود همونجا ولو شه بیفته که ناگهان اون از اونجا رد شد 

  

عطر تن اون موقع رد شدن به مشامش خورد یهو حالش خوب شد انگار یه لیوان 

 

 آب خنک رو صورتش پاشیده باشن  از جا پرید  به اطراف نگاه کرد  یه کس اون  

 

دور دورا داشت میرفت دوید بهش نرسید .... از اون روز به بعد  شامه اش تیز شد 

 

 به هرکی میرسید بو میکرد ..... هر روز دنبال اون  عطر خاص بود   

 

نظرات 5 + ارسال نظر
آنشرلی 7 تیر 1390 ساعت 10:06 http://eng88.blogfa.com/

اول کشور باید اصلاح شه

آنشرلی 7 تیر 1390 ساعت 10:11 http://eng88.blogfa.com/

لینکی رفیق

مرسی رفیق

چهخوشگله

گردافرید 22 تیر 1390 ساعت 10:28

تازه شروع کردین به نوشتن؟ خوش اومدین.

یلدا 5 مرداد 1390 ساعت 18:48 http://yalda-zard.blogsky.com

این عکس شبیه آدما اطرافمونه
ظاهرش مثه آدماس
یه تعبیر دیگه: به زور حیوونو می خوان آدم کنن

یه تعبیر دیگه: وفا رو از سگه یاد بگیریم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد