فوکو، قدرت و مقاومت
اگر همه چیز آلوده به قدرت است، نقد چگونه ممکن است؟
همانطور که "گفتمان" محور اندیشه فوکو را به خود اختصاص داده است، "قدرت" و "مقاومت" دو واژه کلیدی و جدایی ناپذیر گفتمان هستند. در واقع سکسوالیته، دانش، قدرت،نقد و حتی سلطه، همه چیز در میان گفتمان شکل می گیرد و معنا دار می شود اما صحیح تر آن است که به جای گفتمان از گفتمان ها یاد کنیم. مثلا دگرجنس خواهی مجموعه ای از ساختارهای گفتمانی است که سوژه ها با آن ها وارد کنش و واکنش می شوند، برخی عناصر را رد می کنند و برخی دیگر را می پذیرند. این گفتمان ها به کشاکش با گفتمان های دیگر بر می خیزند، تغییراتی را در آنها ایجاد می کنند و نهایتا فضای مقاومت و خودباوری را برای افراد فراهم می کنند. به این ترتیب، گفتمان دیگر مجموعه ای بسته و ثابت نیست بلکه چیزی گشوده به تفاسیر مختلف است و در پی آن گشوده به مقاومت و نقد، حتی اگر آن گفتمان در اوج قدرت باشد.
اما فوکو در بند این نیست که کدام گفتمان بازنمایی حقیقی یا درست واقعیت است (میلز، ١٣٨٨، ٢۹) بلکه مسئله او ساز و کاری است که یکی بدل می شود به گفتمان مسلط .. در حالی که با دیگری از روی سوء ظن برخورد می شود و چه به صورت حقیقی و چه به صورت استعاری در حواشی جامعه جای داده می شود. (همان، ٢٩)
فوکو تعریف متفاوتی، در زمینه اصطلاح قدرت ارایه می دهد. او به شدت مخالف آن چیزی است که خود " فرضیه سرکوب" می نامد که ] بر اساس آن[ قدرت صرفا یعنی بازداشتن افراد از به سامان رساندن آرزوهاشان و محدود کردن آزادی انسانها..یعنی قدرت در کنار محدود کردن رفتارها، شکل های ممکن رفتار را تولید می کند. (همان، ٣٠) فوکو می گوید که مقاومت پیشاپیش در دل مفهوم قدرت مستتر است: چنانکه اون می گوید»هر جا قدرت هست، مقاومت نیز هست «. این مفهوم بسیار جذابی است، چون از نظر فوکو هیچ رابطه قدرتی نیست که صرفا استوار بر سلطه مطلق باشد. آنچه ازین رابطه جدایی ناپذیر است همان نیرویی است که با آن به چالش بر می خیزد یا آن را به زیر می کشد. (همان، ٥٦) فوکو با تفکیک بین قدرت و سلطه به دنبال رویه هایی است که مجال می دهند بازی قدرت با حداقل سلطه انجام شود. (فوکو، اندیشمندی انتقادی، ٢٣٧) همچنین مسئله مهم از نظر فوکو پرداختن به نحوه چانه زنی در روابط قدرت است. او بر این گمان نیست که در یک رابطه نهادی شده طرف قوی در واقع از قدرت بلامنازع برخوردار است. (میلز، ٥٣)
حال اگر باز گردیم به پرسش ابتدای متن، باید بگوییم که خواست فوکو این است که ما نباید قدرت را به عنوان یک نظام سرکوبگر به حساب آوریم که از طریق نهادها و حکومت ها به سرکوب انسانها می پردازد، بلکه حتی مقاومت جایگاه قوی تر و غالب تری نسبت به قدرت دارد. افراد زیادی در زمینه اندیشه فوکو در باب قدرت و روابط پیچیده مقاومت کار کرده اند. یکی از این افراد جیمز اسکات است که در کتاب "سلطه گری و شگردهای مقاومت" به این موضوع پرداخته است. اسکات اشاره می کند که اگر روابط قدرتمند و بی قدرت را همچون ارباب و بنده در نظر آوریم، این دو شگردهایی برای ادامه رابطه و در عین حال عدم انفعال در رابطه در پیش می گیرند. مثلا شخص بی قدرت در حضور همتایانش به تمسخر قدرت مند می پردازد و از طرف دیگر شخص قدرتمند برای همتایان خود از سختی های حفظ سلطه بر بی قدرتان و دشواری های حفظ کردن ظاهر پولادینش باب سخن سر می دهد. بنابراین اسکات به مفهوم "نسخه های پنهان" اشاره می کند که در واقع هر یک از طرفین این نسخه را در غیاب طرف مقابل و در نزد همتایان خود بروز می دهد. (میلز، ١٣٨٩، ٧١) پس آلودگی به قدرت نمی تواند تعبیر مناسبی باشد وقتی که فوکو خود، به این موضوع اشاره می کند که قدرتی که از آن یاد می کند نه صرفا از جنس سلطه که حتی گاها مولد نیز هست و در عین حال، همواره فرصت مقاومت را برای افراد فراهم می کند.
منابع:
فوکو، اندیشمندی انتقادی، عبدالرحمن عالم- حمید یحیوی، فصلنامه سیاست، دوره ٣٩، شماره ٢،ص ٢٣١-٢٥٧
سارا میلز، گفتمان، ترجمه فتاح محمدی، ١٣٨٨، نشر هزاره سوم
سارا میلز، میشل فوکو، ترجمه داریوش نوری، ١٣٨٩، نشر مرکز