اندیشه های آزاد

در کوچه های ..............

اندیشه های آزاد

در کوچه های ..............

آزاد اندیشان دیکتاتور منش

پدر سیگارشو روشن کرد یه پک بهش زد وگفت: پسرم  

 

تازگی ها  فهمیدم که آزادی بیان و آزاداندیشی چقدر خوبه 

   

خوب تو هم آزادی اندیشه ها تو با من بگو و تمرین 

  

آزادی کن! 

 

پسر:  قربون  بابای آزاد اندیشم برم بابا یادته به خاطر  

 

اون سیگاری که کشیدنم منو زدی  خواسم بگم  

 

از لج تو روزی یه دونه کشیدم تا حالا 

 

پدر اخم هاش تو هم رفت و گفت : خفه شو احمق.....! 

 

پدر کمربندشو در آورد وافتاد به جون پسر 

 

پسر : بابا غلط کردم.............!                           

 

نظرات 2 + ارسال نظر
باشماق 27 خرداد 1390 ساعت 08:44 http://bashmagh.blogsky.com

پدر به پسر درس تربیت داده
که آزاد اندیشی با لا ابا لی گری فرقش زیاد است
آزاد بیندیش نه آزادی هر کاری بکنی
مگه نه

منظورم بیان افکار بدون ترس و واهمه بود پدر می تونه یه جور دیگه تربیت کنه داداش!

saeed 29 خرداد 1390 ساعت 18:33 http://www.kavir4u.mihanblog.com

salam
jaleb bod
merci

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد